اگر با دیگرانش بود میلی ...
.
.
خوب چرا؟ واقعا چرا؟!
این همه نشانه چیه؟.... چرا یکی هی داره منو هول میده! چرا وقتی مایوس میشم امیدوارم میکنه؟
چرا پشتم رو خالی نمی کنن که بخورم زمین؟ چرا.......؟
حمدالایعادل له حمدا....
نخندید نخندید به این حال نخندید
نگذار چراغ چشمک زن باشیم!
که لحظه ای باشیم و باز....
نباشیم!
اینطور گاه ،هستیم و گاه نیستیم
...
عبس می شویم!!!!
من دوست دارم چراغ قرمز باشم!
دوست دارم تا روز قیامت گناه را پشت در قلبم معطل کنم.
تا خودش نا امید بشود و راهش را کج کند و از لاین دیگر برگردد به همانجایی که از آن امده!
....
من دوست دارم چراغ زرد باشم....برای دنیا و ما فیها ...همیشه محتاط باشم (نه معتاد)
...
من دوست دارم چراغ سبز باشم.
از همین چراغ سبزهایی که ثانیه شمار ندارند!...
از اینهایی که میتوانی با خیال آسوده از آنها عبور کنی!
آری...
دوست دارم شما پشت چراغ قرمز معطل نشوی...یابن الحسن!
دوست دارم همیشه برای همه ی خوبان سبز باشم.
معطلشان نکنم!
تا آنها هم از من راضی باشند
لبخند بزنند!....
و لبخند بزنم
یا علی مددی!
-------------------------------
پ.ن: ربنا افرغ علینا صبرا؛ وتوفنا مسلمین!!
الصبر مفتاح الفرج
بعد التحریر:
باباااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
من رسما جلوی شاگردای امام و مخصوصا حاج همت کم آوردم!!!خودتون اینجا رو بخونید.
شکوائیه
آقا! من شکایت دارم…
عصبانیم!پریشانم!مدیریت امور زندگیم از دستم در رفته! یک خواسته مگر چقدر مهم بود که شش ماه است ما را سر میدوانید!
ببخشید…مدام دارم حرفهایم را سانسور می کنتم تا بی ادبی به شما نباشد!
ولی بخدا دیگر به اینجایم رسیده!ببین ما چکار می کنیم و آخر دست چه حرفهایی پشت سرمان درست می کنند!
ببین چطور شده ایم مسخره ی محافل خاص و عام!ببین وقتی بابای ادم هم کاری به سر آدم بیاورد که دشمن آدم هم ان کار را نمی کند!
من شکایت دارم! من نه این بودم که حالا هستم!من شکایت دارم … من دنبالتان دویدم ولی زمینم زدید!!
چطور هم زمین خوردم!حاجت خواستم دست رد به سینه ام زدید!
بهش اس ام اس زدم جوابم داد:آقای فلان ان شا الله در عمل محب باشی"
بعد که کاری را خواستم برایم انجام دهد ،جواب داد: به من ربطی نداره!!!
ما اینطور از مبلغینتان یاد بگیریم که در عمل محبتان باشیم!بخدا ادعا نیست….بجانم قسم ریا نیست!! من برایت خودم را آبرویم را سوزاندم!وقتی عاشقم کردی ….کاش فکر امروز را هم می کردی!!
فکر اینکه حالا که زمین افتاده ام چشمم به دست کرمت است!اما هر دفعه یک جور زدی توی سرم….
قدر و عرفه و غدیر و عاشورا را هم ازم گرفتی و با یک تیک پا گفتی برو گم شو….
نمی روم ز دیار شما به کشور دیگر
برون کنیدم از این در درایم از در دیگر!
تو که نمی خواستی پس چرا اینهمه حدیث و آیه ی رحمت در گوشم زمزمه کردی؟!پس چرا امام رضا آنطور جوابم را داد؟! پس چرا سوال میپرسیدم جوابم را زود میدادی؟!حالا چرا این همه اشک را بی محل می کنی؟!
احساس می کنم ریا کار شده ام!(وقتی که تحویلم نمی گیری) احساس می کنم سرشار عجب شده ام(وقتی که مرا به خود واگذار می کنی)
نوشته بودی شیعیان ما به ما اعتماد ندارند! اعتماد کردم ولی….--------------<من بریده ام...نه از شما...نه!
من از خودم از هستی ام از همه چیز بریده ام!همه دیگر فهمیده اند ! شده ام یک مرده ی متحرک!
نمی دانستم...نمی دانستم....سرنوشت کسی که عاشقت شود ولی مایه اش را نداشته باشد چقدر بد می شود!
بی آبرو...بی زندگی... بی کس و تنها!
ولی بجانم قسم دوستت دارم!!!
دیشب غزلی سرود عاشق شده بود
با دست و دلی کبود عاشق شده بود
افتاد و شکست و زیر باران پوسید
آدم که نکشته بود عاشق شده بود