7چشمه

یا علی مددی!

7چشمه

یا علی مددی!

مجله اینتر نتی حرف ما

مجله ی اینترنتی “حرف ما ” بزودی آغاز بکار خواهد کرد.اینجا جایی برای همه ی ماست،پس اگر دستی به قلم دارید و حرفی برای گفتن ،بسم الله….مطمئن باشید “حرف ما” بی صبرانه منتظر نوشته های خوب شما در زمینه های فعالیتش خواهد بود.

harfema1

موضوعات  فعالیت مااینهاهستند:«فرهنگ،جامعه،دین،سیاست و بخش تصویر».البته به همین چند موضوع قانع نمی شویم و اگر شما هم به یاریمان آمدید موضوعات دیگری را نیز اضافه خواهیم کرد.طرح های ویژه ای هم در ذهن داریم که باید منتظرش بمانید!

انتقاد و پیشنهاد ارزنده ی  خودتان را هم از “حرف ما”دریغ نکنید.می توانید هر  ایده ای که باعث بهتر شدن اینجا می شود را برایمان ایمیل کنید:

info@harfema.com

یک دانه انار

من انار دوست دارم،من اناررا خیلی دوست دارم

 

آن مرد انار نداشت

 

آن بانو برای اولین بار انارخواست

 

آن بانو برای اخرین بار انارخواست

 

آن مرد پول نداشت اناربخرد!

 

آن مرد  انار  را به ازای چیز دیگری خرید

 

گران هم خرید!گرانتر از برنج کیلویی ۳۰۰۰۰ریال ما

 

آن مرد با  انار  دارد به خانه بر می گردد

 

...

چند لحظه بعد

 

آن مرد دیگر انار  ندارد...

 

آنمرد انار ی را که برای بانویش به قیمتی گزاف خریده بود...داد به {....}

 

آن مرد انارش را داد به خدا...

 

آن زن از اینکه انارخواسته بود خوشحال است،و از اینکه انارش را خدا بی اجازه برداشت!

 

.....

چند روز بعد

 

آن مرد دیگر نه اناردارد نه بانویش را!

 

آن مرد دستش را روی دیوار گذاشته و دارد گریه می کند!

 

بازوی بانو رنگ  انار  گرفته!

 

 بانو ازسمت آسمان مرد راصدا می زند....

 

مرد آسمان را نگاه می کند

 

-علی جان!!!مرد که گریه نمی کند!

 

آن هم برای یک دانه انار!

 

ببین! من انارم را گرفتم.

 

((و آخر دعوانا ان الحمدلله رب العالمین))


پی نوشت: خیلی سنگ دل شدم این روزها! نه؟درست عین مداح ها!!!

پی نوشت دو:فاطمیه مادر قیام عاشوراست؟

پی نوشت سوم:تقصیر من چیست؟اصلا من را چه به انار؟!بخدا من آمدم فقط از همان یک تکه نان بنویسم...ولی انار بهمان تعارف کردند!خوب من هم انار دوست دارم دیگر!شاید اصلا گاهی نارهم تبدیل به انار می شود ،چه می دانم؟!

 

همکلاسی!


ایمان نداشت !این را همه میدانستند ـ هرچند بابایش نام ایمان را گذاشته بود رویش! ، خودش هم همیشه میگفت به هیچ چیز اعتقاد ندارد.بک موبایلش هم عکس یک ... را گذاشته بود،هرچی هم گیر بهش میدادم که زشت است این چیزها ربطی به اعتقاد ندارد...قبول نمی کرد،تا داخل کلاس هم میشد اگر استاد نبود هرچه آهنگ چرت توی موبایلش بود پخش میکرد....دیروز زودتر از بیشتر بچه ها وارد کلاس شدم ،اما قبل از من همین ایمان روی صندلی نشسته بود و کتاب می خواند و خبری از آهنگهای همیشگی اش نبود...رفتم جلو ... کتاب را از دستش قاپیدم...روی جلدش نوشته شده بود :


ایمان


نویسنده: شهید آیت الله دستغیب شیرازی (ره)




در این زمانه....



این شعر مرحوم امین پور چقدر می چسبد این لحظات- یادش بخیر علی توی همین وبلاگستان وقتی یکی از اشعار آقای امین پور را نوشتم با چه ذوقی کامنت زد که او را توی نمایشگاه کتاب دیده!و چند روز پیش که آن کامنتش را دوباره می خواندم چه حسرتی .... خدایش رحمت کند جناب قیصر امین پور را...


در این زمانه


در این زمانه هیچ‌کس خودش نیست


کسی برای یک نفس خودش نیست



همین دمی که رفت و بازدم شد


نفس ـ نفس، نفس ـ نفس خودش نیست



همین هوا که عین عشق پاک است


گره که خود با هوس خودش نیست



خدای ما اگر که در خود ماست


کسی که بی‌خداست، پس خودش نیست



دلی که گرد خویش می‌تند تار،


اگرچه قدر یک مگس، خودش نیست



مگس، به هرکجا، به‌جز مگس نیست


ولی عقاب در قفس، خودش نیست



تو ای من، ای عقاب ِ بسته‌بالم


اگرچه بر تو راه ِ پیش و پس نیست



تو دست‌کم کمی شبیه خود باش


در این جهان که هیچ‌کس خودش نیست



تمام درد ِ ما همین خود ِ ماست


تمام شد، همین و بس: خودش نیست







بعدالتحریر:


پاسخی کوتاه به آواز دلفینهای خانم مسیح (بخوانید یهودا) علی نژاد


سلام
توی وبلاگ ملکوت براتون نظر دادم.... همیشه در این توجیهاتی که اینجا نوشته اید باز است!
بخصوص برای شما!


خواهر.... کاش زمان خاتمی هم مربی دلفینها احوال ما را می پرسید! امروز که لای کاغذهای 7 سال پیش خودم می گشتم چشمم به نامه ای باز شد که هیچ وقت مربی قبلی دلفینها را پیدا نکردم که به دستش بدهم!!!!
خدا خیر دهد این مربی نهم را!!! هم توی نماز جمعه ی ایلام آدم میبیندش هم توی مزار شهدا و هم توی خیابان برایت دست تکان میدهد!


و فریاد میزند : هزاران احمدی نژاد نام و نوع فدای تحقق آرمانها!


و تو میبینی که دارد جان کلامت را بیان میکند....از عمق وجود با خنده نفس راحتی میکشی و دوست داری بلند ترین اعلامیه ی دنیا را روی دستت بگیری و در جواب همه ی تیترهای اعتماد ملی جلوی روی رئیس جمهور بنویسی :
اعتماد ملی ما توی ((محمود احمدی نژاد))


نه شیخ ۵۰۰۰۰ تومانی و نه جورابهای خاتمی*


پ.ن: دموکراسی وجورابهای خاتمی مطلبی (توی وبلاگ حذف شدم سلوک)در مورد ادعاهای روزنامه ها درمورد عوام فریبی احمدی نژاد و پوپولیسم و...بود که من سعی کردم ماجرای پخش جوراب و دفتر منقش به نام آقای خاتمی و پخش اون قبل دو خرداد ۷۶توی مناطق محروم رو به یاد بعضی ها بیارم

All for u



تازگی از طریق نت یه وبلاگ فارسی مربوط به هوادارهای یه گروه موسیقی اسلامی که البته به گمونم مال آمریکا و اونطرفا باشه پیدا کردم....یه دونه از ویدئو کلیپهاشونم دانلود کردم.


هرچند که بعضی اداهای آدماش و خوندشون و لهجه ی انگلیسیشون آدم رو قلقلک میده! اما بشدت معنوی و تاثیر گذاره . من که خیلی خوشم اومد، یعنی به درد ماها هم نخوره خیلی به درد مسلمونهای اونطرف که خیلی هم مظلوم هستند می خوره.متن خود کلیپ و ترانه ای که میخونن خیلی توحیدیه...



هر نفسی که می کشم ، هر نشانه ای که از خود بر جای می گذارم فقط برای رضای توست


.


.


هر پولی که می بخشم ، هر ثانیه ای که از عمرم می گذرد ..فقط برای رضای توست



هیچ کس غیر از تو.... فقط تو ای خدا


دعاهایم ،جانم ، زندگیم ، و مرگم همه برای توست ای خدا





الله





یک روز نوشت معمولی

با لطف و بزرگواری یکی از دوستان وبلاگی توانستم دوتا از کتابهای رضا امیرخانی را تهیه کنم...این که دوستان گفته اند (کتاب باید هلو باشد!) پر بیراه نیست. کتابهای این نویسنده ی لامصب(لامذهب) و باحال آنقدر شیرین هستند که آدم را از کار و زندگی می اندازد.این دومین کتابش است که یکروزه خواندنش تمام می شود.
صبح با صدای زنگ در بیدار شدم...مادرم آیفن را برداشت وقتی خواست بگذارد انگار حول شده بود!گفت یه لحظه گوشی!....ببخشید یه لحظه... بعد من را صدا زد و گفت میم نقطه پستچی است!باتوکار دارد
...پستچی بود(منتظرش بودم ، اما پنج شنبه)
کتابها را گرفتم و از همان لحظه ی اول شروع به خواندن کردم.....بین خواندنش البته چند کار دیگر هم داشتم که هرکدام را رتق و فتق کردم و یا حواله به بعدا" (از جمله ترجمه ی این چند صفحه ی مزخرف از کتاب فیزیک مدرن که فعلا فقط یک پاراگرافش ترجمه شده)
.
.
. امروز روز خوبیست.... احساس خوبی دارم....شاید خاصیت نوشته های این آقا رضاست! آدم را میبرد آسمان پیش خدا میآورد زمین توی گیرل پارتی(چرا تعجب می کنید ؟ ) می خنداند ،می گریاند و حتی میبرد کنار چاه جمکران!.....هوووووووو...

به حضرت صاحب توسل کن!


شبیه این جمله را این چند روز هی دارند بهم میگویند! توی کتاب هم نوشته بود!


چند شب پیش یک آدم خستگی ناپذیر گفت؛ بگو ارباب من علی (ی با کسره)- اگه..... هیچی بنظرم حرفاش نوشته نشه بهتره پس(سانسور شد)



یا علی مددی


سوغات جنوب رفتن هیئت

سلام،


امسال هیئت جنوب رفت کاملا" هم ناگهانی ، بعضی میفرمودند که اثر نوشته ی(هفت سین عشق ما)بوده است. اما همه میدانند دلیل اصلی شهدا بودند!هیئت امسال هم جنوب رفت اما...


اما...خیلی تلاش کردیم که مطلبی در خور در مورد اردوی جنوب تهیه کنیم،ولی باور بفرمائید هیچ چیزی گویاتر از این ابیات سعدی نیافتیم،حتی خاطراتمان را!




هرکه دل آرام دید از دلش آرام رفت
چشم ندارد خلاص هرکه در این دام رفت


یاد تو میرفت ما عاشق و بی دل بدیم
پرده برانداختی کار به اتمام رفت


ماه نتابد به روز چیست که درخانه تافت
سرونروید به بام کیست که بربام رفت


مشعله ای برفروخت پرتو خورشید عشق
خرمن خاصان بسوخت خانگه عام رفت


عارف مجموع را درپس دیوار صبر
طاقت صبرش نبود ننگ شد نام رفت


گر به همه عمر خویش با تو برآرم دمی
حاصل عمر آن دم است باقی ایام رفت


هر که هوایی نپخت یا به فراقی نسوخت


آخر عمر از جهان چون برود خام رفت


ما قدم از سر کنیم در طلب دوستان


راه به جایی نبرد هرکه به اقدام رفت


همت سعدی به عشق میل نکردی ولی
می چو فروشد به کام عقل به ناکام رفت